نوع مقاله : علمی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه مازندران
2 هیأت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه مازندران
چکیده
این مطالعه نظریة حق به شهر هانری لوفور را در شهر تهران به آزمون گذاشته و میزان کاربستپذیری آن را در زمینة اجتماعی- شهروندی ایران ارزیابی میکند؛ ضمن اینکه احتمال وجود تفاوتهای جنسیتی در بهرهمندی از حق به شهر را نیز مورد بررسی قرار میدهد. نتایج حاصل از پیمایش انجامشده در جمعیت نمونة 168 نفری از زنان و مردان ساکن مناطق بیست و دوگانة شهر تهران نشان میدهد که نظریهی حق به شهر لوفور در بستر شهروندی تهران کاربستپذیری دارد. نتایج رگرسیون چندمتغیره نشان داد که مفهوم تولید فضا که در نظریة لوفور نقش کلیدی دارد، تأثیر معناداری بر ادراک از حق به شهر در تهران ندارد که این میتواند ناشی از تفاوتهای زمینهای در ادراک از مفهوم حق و یا تفاوت در معنای شهروندی در اجتماعات متفاوت باشد. نتیجة رگرسیون لجستیک نیز نشان داد که تفاوتهای جنسیتی در بهرهمندی از حق به شهر وجود دارد. این مطالعه نشان میدهد که مشارکت زنان در شهر و اختصاصیابی فضای شهری به زنان کمتر از مردان است و جنسیت در کنار طبقه، نقش کلیدی در اختصاصدهی فضاها به اقشار اجتماع بازی میکند.
کلیدواژهها
- مقدمه و بیان مسئله
زنان دارای نیازها و نقشها، هنجارها و مسائل اجتماعی مخصوص به خود هستند. حق به شهر یکی از این مسائل است که اخیراً در جغرافیای فمینیستی و ادبیات شهری پیرامون مسائل زنان مورد توجه قرار گرفته است. این مسئله از این بحث ریشه میگیرد که تقسیمکار سنتی که مشاغل خانگی را مناسب زنان و مشاغل بیرون از خانه را مناسب مردان تصور میکند، در کنار هنجارهای فرهنگی دیگر، جنسیت را بهعنوان یک متغیر تعیینکننده در طبقهبندی امر شهری وارد کرده است بهطوری که شهر، هم در موجودیت فیزیکی و هم در موجودیت اجتماعی تعلق کمتری به زنان یافته است و کمتر متناسب با مشارکت زنان در فراگردهای جاری در آن است. این مسئله به کاهش تحرک زنان در شهر، انحصار فضاها به مردان، نادیده گرفته شدن جسم زنانه در طراحی شهری و پیامدهای دیگری انجامیده است و در نتیجه تحققیافتن حق زنان به شهر را غیرممکن یا دشوار ساخته است.
بحثهای بسیاری پیرامون نحوه تقسیمبندی جنسیتی-جغرافیایی فضاهای زندگی روزمره در ادبیات جامعهشناسی موجود است. این مسئله که جغرافیای شهری امروز حاصل اختصاص نقشهای سنتی بازتولیدی- مراقبتی به زنان است و تقسیمبندی عمومی-خصوصی فضاها که فضاهای خصوصی را مناسب زنان میداند یک هنجار ارزشی عموماً پذیرفته شده در جهان است، بهشکل عام توسط اندیشمندان اجتماعی حوزة شهر و فضا تأیید شده است (لوید[1]، 1975). ساختار اقتصادی شهر که بر تمرکز رویدادهای اقتصادی در مرکز شهرها تأکید دارد، زنان را که کارکنان خانگی و ساکن حومههای شهری هستند از دسترسی به این مرکزها دور کرده و سبب بازتولید و ابقای جایگاه زنان میشود.
آنچه که اخیراً، با توجه به گسترش شهرها و اهمیت مطالعة زندگی شهری مورد توجه بیشتری قرار گرفته، نابرابریهای موجود در عرصهی عمومی شهر است. فضای شهری جای کمتری برای زندگی روزمرهی زنان نسبت به مردان در نظر گرفته است؛ طوری که فضای عمومی به اعتقاد برخی متفکران شهری بهعنوان فضای تاختوتاز مردان طبقهی متوسط به بالا برداشت شده است. این بدان معناست که در بیشتر جوامع از جمله جامعة ایران، زنان به خصوص زمانی که تنها باشند، نمیتوانند از فضاهای عمومی شهر، مانند پارکها و خیابانها به راحتی استفاده کنند. چرا که آنان به قلمرو فضای خصوصی تعلق یافته تصور میشوند. همین مسئله باعث شده است که احساس تعلق به شهر نیز در زنان کمتر باشد، زیرا بدیهی است که احساس تعلق از استفاده و مصرف فضا حاصل میشود.
عوامل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در کنار سیاستگذاریهای رسمی که توسط نهادهای رسمی کشور صورت میگیرد در میزان دخالت و مشارکت فعال زنان در امور شهری تأثیری عمده دارد. مسالة قرار نگرفتن زنان در راس امور، حتی در زمینههایی که مستقیماً به مسالة زنان پرداخته میشود، بهخصوص در پستهای رده بالای مدیریتی در نهادهای مرتبط نیز معضلی است که نه تنها در حوزة
تصمیمگیریهای شهری بلکه در سایر عرصههای سازمانی در ایران وجود دارد. در تاریخ شهرداری تهران، از سال 1287 که جایگاه شهردار به رسمیت شناخته شد تاکنون تمام پنجاه و پنج شهردار این شهر مرد بودهاند. درصد عضویت زنان در مجموع دورههای شوراهای شهری تهران تاکنون حدود 14 درصد است که رقم بسیار کمی است؛ علاوه بر این که درحال حاضر درصد زنانی که در شهرداری تهران در جایگاههای اجرایی رده بالا یا جایگاههای مدیریتی قرار گرفتهاند حدود 7 درصد است (معاونت مالی و اقتصاد شهری شهرداری تهران، 1393).
حق زنان تنها به حضور آنان در دستگاههای اجرایی و فعالیتهای رسمی محدود نمیشود. حضور آزادانه و بدون احساس ترس یا محدودیت در شهر یک حق انسانی است که تاکنون بهخوبی محقق نشده است. تقسیمبندیهای فضایی و زمانی رسمی و غیررسمی در شهر سبب شده است که برخی فضاها از دسترس زنان دور شود (رهبری، 1390). برخی عوامل مانند انواع خشونت و ناامنی شهری که عموما زنان را قربانی میکند از امکان و تمایل زنان به حضور و مشارکت در فضاهای عمومی کاسته است (ن.ک. به زنجانی زاده، 1380).
حق به شهر یک حق بشری[2] است که شامل تعلق یافتن شهر به شهروندان و مشارکت آنان در امور شهری میشود. قرار گرفتن این حق در چهارچوب حقوق بشر بهجای حقوق مدنی به این معناست که هر انسانی، صرف نظر از ملیت، قومیت و ویژگیهای فرهنگی، تنها به دلیل انسان بودن شایستة
بهرهمندی از این حق است. حق به شهر به دلیل سلطهی فرهنگ و ساختارهای پدرسالارانه و به تبع آن قرار گرفتن زنان در نقشهای جنسیتی سنتی، به اندازهی مردان شامل حال آنان نمیشود.
تعلق یافتن به شهر با حرکت در شهر، حضور در آن، احساس آرامش و داشتن فضاهای مناسب برای خود ممکن میشود در حالی که مشارکت در شهر با دخالت داشتن در سیاستگذاریهای شهری، تصمیمگیری در مورد مسائل فضایی، کالبدی و اقتصاد شهری و مالکیت و کنترل بخشی از این فضا ممکن میشود. بنابراین سنجش مولفههای یاد شده میتواند میزان بهرهمند شدن زنان و مردان از حق به شهر و تفاوتهای جنسیتی احتمالی در میزان بهرهمندی از این حق را نشان دهد.
این نوشتار با استفاده از چهارچوب نظری ارائه شده توسط هانری لوفور و اتخاذ رویکرد کمی و عملیاتی کردن ایدهی حق به شهر تلاش میکند در کنار بهآزمون کشیدن نظریه در بستر شهروندی تهران، تفاوتهای جنسیتی موجود را نیز آشکار کند. بدین منظور رویکرد ما بیش از آن که تأکید بر زنان و ادراک آنان از حق به شهر باشد، تأکید بر جنسیت است و از این رو جمعیت نمونه مورد مطالعه با شامل شدن هر دو جنسیت، مجموعهای از زنان و مردان ساکن شهر تهران خواهد بود. پس از گردآوری دادهها با روش پیمایش تفاوتهای اساسی حق به شهر میان پاسخگویان زن و پاسخگویان مرد استخراج شده و با استفاده از ابزارهای کمی مناسب در چهارچوب نظریهی حق به شهر لوفور تحلیل میگردد.
- اهداف پژوهش
این نوشتار قصد دارد با مطالعهی مولفههای مفهوم حق به شهر، میزان تحقق حق زنان به شهر را در شهر تهران به بحث بگذارد. در این راستا، اهداف اصلی پژوهش به شرح زیر معرفی میشوند:
آزمون نظریة حق به شهر هانری لوفور در زمینهی اجتماعی شهر تهران؛
بررسی تفاوتهای جنسیتی احتمالی در بهرهمندی از حق به شهر در تهران.
- چهارچوب نظری
حق به شهر: هانری لوفور
حق به شهر[3]، که یکی از جنجالیترین و شناختهشدهترین مفاهیم مطرح شده توسط لوفور است و در کتابی به همین عنوان مطرح شده است، در سال 1967 درست یک سال پس از خیزش جنبشهای اجتماعی – سیاسی در اروپا و آمریکا به چاپ رسید. این کتاب که درست یک قرن پس از کتاب سرمایهی مارکس به چاپ رسید، گویا بهمنزلة بزرگداشت و امتداد این اثر نیز محسوب میشد.
لوفور حق به شهر را «درخواست برای دسترسی تحول یافته به زندگی شهری» میداند (کافمن و لباس[4]، 1996: 158). هاروی[5] مفهوم حق به شهر لوفور را این گونه توضیح میدهد:
«این حق بیش از آن که فردی باشد اشتراکی است چرا که این تغییرات نیازمند یک قدرت جمعی برای بازشکلدهی به فرایندهای شهری است. آزادی و بازسازی شهر و خودمان، به نظر من یکی از ارزشمندترین حقوق بشری است که بسیار مورد بی اعتنایی قرار گرفته است» (هاروی، 2008: 23).
برای لوفور، نه خانه، بلکه شهر است که ایجادکنندهی وجود و خودآگاهی شمرده میشود (کافمن و لباس، 1996: 8). در حق به شهر، هانری لوفور این مسئله را مطرح میکند طراحان شهری نمیتوانند پراکسیس را طراحی کنند اما میتوانند فضاهای مناسب آن را ایجاد کنند و راه را برای انجام آن هموار کنند. به نظر لوفور، در زندگی روزمرهی مدرن مردم تبدیل به دندههایی در چرخ سرمایهداری شدهاند. شهر باید برای همهی مردم راهی را باز کند که امکانی را برای ساختن محیطهایی برای خودشان داشته باشند. انسانها به اعتقاد لوفور تنها با کار کردن و بهدست آوردن پول کافی برای شرکت کردن در چرخة سرمایهداری راضی نمیشوند چرا که نیازمند چیزهای دیگری مانند بازی، خلاقیت، تجربه، آموزش، ورزش و... هستند. شهرهای ما ]در غرب[ نیاز به کار و تفریح را تا حدی تامین میکنند اما نیاز بهزندگی اجتماعی و انسانشناختی تامین نشده است. لوفور در میان فضاهای عمومی و خصوصی تاکید خود را بر فضای عمومی و نتیجه اثر آن[6] قرار میدهد. اثر همان تولید خلاقانه و همینطور زمینهای برای زندگی روزمرة ساکنان شهر است. او توجه خود را بر حق انسانها به مشارکت در فضاهای شهری و استفاده از آنها قرار میدهد (لوفور ، 1996).
اندیشة لوفور مهیا کنندة یک بازاندیشی رادیکال از اهداف، تعاریف و محتوای اجتماعات سیاسی است. لوفور برای تعریف تعلق به یک اجتماع سیاسی از شهروندی رسمی استفاده نمیکند بلکه از یک مفهوم هنجاری تحت عنوان سکونت[7] استفاده میکند. افرادی که در شهر زندگی می کنند نسبت به آن حق دارند. حق بهشهر برای تمام افراد وجود دارد چه شهروند رسمی باشند و چه غریبه. او دو مولفه را در حق شهری میشناسد (فنستر، 2005):
- حق اختصاص دادن به خود[8]: حق استفادة کامل از فضای شهری در زندگی روزمره حق زندگی کردن، بازی کردن، کار کردن، پر کردن و به خود اختصاص دادن و ...
- حق مشارکت[9]: حق این که ساکنان شهر در تصمیمگیریهای مربوط به فضاهای شهری در هر سطحی از تصمیمگیری که باشد دخیل باشند.
حق استفاده از شهر (در بعدِ عمومی) احساس تعلق را به ارمغان میآورد. تعلق یک احساس است که در فعالیتهای روزمره و استفاده از مکانها ساخته شده و رشد میکند. این فعالیت روزمره علاوه بر این که احساس تعلق برای شهروندان بهبار میآورد سبب ساخت فضایی نیز میشود. چنانچه دوسرتو با استفاده از مفهوم تولید فضای لوفور اشاره میکند که «فضا یک مکان است که به عمل کشیده شده است» (دوسرتو[10]، 1984: 117).
برای نمونه خیابان بهعنوان یک مکان جغرافیایی که توسط برنامهریزان شهری طراحی شده است توسط رهگذران هدفمندی که کنش اجتماعی خود را در آن به انجام میرسانند، تبدیل به یک فضا میشود. تمام فعالیتهای بدنی روزمره بخشی از فرایند محدودکردن و به خود اختصاص دادن هستند. بنابراین حق به شهر و در کنار آن اختصاص دادن فضاهای شهری[11] به خود که در کار لوفور برجسته شده است، در مورد زنان نیز، بدون احساس مشارکت و تعلق مطلق در فضاهای شهری ممکن نمیشود.
لوفور با استفاده از مفهوم تولید به معنای مارکسیستی از تولید فضا سخن میگوید. به نظر او:
«انسانها بهعنوان موجودیتهای اجتماعی، زندگی و خودآگاهی و جهان خود را تولید
میکنند. هیچ چیزی، نه در تاریخ و نه در جامعه وجود ندارد که تولید نشده باشد.» (لوفور، 1991: 68).
فضای اجتماعی نیز تولید میشود؛ این بدان معناست که فضا به خودی خود نمیتواند وجود داشته باشد. لوفور مفهوم زمان و مکان را در کنار هم و مربوط به هم تعریف میکند تا این فضای تولید شده را به ما بشناساند. فضا نشاندهندة نظم همزمان و درزمان یا تاریخی واقعیت اجتماعی است. او جامعه را نیز نه تنها بهعنوان مجموع موجودیتهای مادی زمانی-فضایی و نه مجموع افکار یا کردارها میداند بلکه هر دو عنصر کردار، اندیشه و جسمانیت فضایی و مادیت زمانی را در کنار هم قرار میدهد. پندارههای تاریخی فضا بر پایهی سه محور تحلیل میشود که به بیان ساده عبارتند از: «فضای به فهم درآمده» یا «ادراک شدة»[12] زندگی روزمرهی اجتماعی و ادراک عمومی که آمیزهای از عمل و چشمانداز عامهی مردم است، که «فضای به حس دریافته»[13] یا «احساس شده» در حرفهای و نظری نقشهکشها، برنامهریزان شهری یا دلالان ملکی به غفلت گذاشته میشود و با این همه کسی که انسان کامل است در «فضای زیسته»[14] شامل تخیل و لحظهها هم قرار دارد که به وسیلة هنرها و فنون و ادبیات، زنده و در دسترس نگاه داشته شده است (الیوت و ترنر، 1390: 412).
فضای اجتماعی از طریق این سه بعد که با هم روابط دیالکتیکی دارند ایجاد شده است. ابعاد
سهگانة «کردار فضایی»، «بازنمایی فضایی» و «فضای بازنمایی» در تولید فضا نقش دارند:
- کردار فضایی[15] مشخصکنندهی بعد مادی فعالیت و تعامل اجتماعی است. صفت فضایی به معنای تمرکز بر جنبهی همزمانی فعالیتهاست. کردار فضایی، در مقایسه با بعد همنشینی زبان، نمایانگر نظامی است که از مفصلبندی و اتصال عناصر و فعالیتها ساخته میشود. به زبان سادهتر، شبکههای تعامل و ارتباط روزمره که در فرایند تولید بروز میکنند نمونهای از این کردارهای فضایی هستند. کردار فضایی در فضای به فهم درآمده یا ادراک شده تبلور مییابد؛
- بازنمایی فضایی تصویری از فضا ارائه کرده و بنابراین فضایی را تعریف میکند. در مقایسه با بعد جانشینی زبان، یک بازنمایی فضا، میتواند با بازنمایی دیگری که به جهاتی با آن شباهت دارد ولی از جوانب دیگر متفاوت است جانشین شود. بازنماییهای فضا با توجه به ماهیت
درونیشان، در سطح گفتمان و کلام ظهور مییابند و بنابراین اشکال زبانیای نظیر توصیفات، تعاریف و بالاخص نظریههای علمی مربوط به فضا را در بر میگیرند. به علاوه، لوفور نقشهها و طرحها، اطلاعات، تصاویر و علامات را در زمرة بازنماییهای فضا میداند. معماری و برنامهریزی رشتههایی هستند که بهصورت تخصصی با تولید چنین بازنماییهایی سروکار دارند، اما علوم اجتماعی نیز در این دسته قرار میگیرند و جغرافیا در این جا اهمیت خاصی دارد. بازنمایی فضایی در فضای احساس شده توسط شهروندان دریافت میشود.
- فضاهای بازنماییسومین بعد تولید فضا است که در نظر لوفور به لحاظ واژگانی معکوس
بازنماییهای فضایی است. این به بعد نمادین فضا میپردازد. بر این اساس، فضاهای بازنمایی راجع به خود فضاها نیستند بلکه به چیز دیگری اشاره دارند: قدرتی برتر، لوگوس دولت، اصل مردانه یا زنانه و غیره. این بعد از تولید فضا راجع به فرایند دلالتی است که خود را به نماد مادی پیوند میدهد. نمادهای فضا را میتوان از طبیعت گرفت، نظیر درختان یا شاکلههای توپوگرافیک چشمگیر؛ یا میتوانند مصنوعات و ساختمانها باشند (گونواردنا و همکاران[16]، 2008). فضاهای بازنمایی جنبهی نمادین دارند و از زندگی روزمره فاصله دارند.
تمام فعالیتهای بدنی روزمره بخشی از فرایند به خود اختصاص دادن هستند که در حق به شهر مطرح شدهاند. به نظر لوفور احساس تعلق و پیوستگی در یک دانش، حافظه، تجربهی بدنی صمیمی روزانه به خصوص با استفاده کردن ساخته میشوند. اعمال روزانة به خود اختصاص دادن و باز به خود اختصاص دادن، باعث برخورد و رقابت افراد با مفهوم هژمونیک از شهروندی هستند (دوسرتو، 1984). لوفور بر این باور است که هر جامعهای بنابر شیوهی تولیدی که استفاده میکند، فضایی مخصوص به خود میآفریند. لذا هر جامعهای کردار فضایی خاصی دارد که فضای مخصوص آن جامعه را میسازد و بنابراین میتوان از تولید اجتماعی فضاها سخن به میان آورد. فضامندی[17] عینیت یافتگی وجوه اجتماعی است.
لوفور معتقد است که ایدئولوژی بورژوازی و سرمایهداری در جهت همگونسازی بدنها، شخصیتها، فضاها و فرهنگها حرکت میکند. او در مقابل این ایدئولوژی قرار میگیرد و پیشنهاد میدهد که فضاها، بدنها، شخصیتها و فرهنگها بر تمایزات خود از هم تاکید کنند و به یکدستسازی نظام سرمایهداری تن ندهند. به نظر او، یک تضاد بنیادی میان جهانی شدن (توانایی کنترل فضا در وسعت بالا و همگونسازی فضاها) و مالکیت جزئی فضا[18] وجود دارد. گسترش جنبههای مختلف تولید
سرمایهدارانه فضاها را به هم شبیه میکند. فضا در سطح خرد تبدیل به صحنهی مجادله و رقابت
میشود. لوفور برای نمونه، از فضاهای سرگرمی مانند سواحل یاد میکند و معتقد است که این فضا فضای تضادآمیز است زیرا در آن بدن هم به مثابة شناسا عمل میکند و هم شناسهای است که در نظام سرمایهداری تعریف شده است. در مورد فضاهایی مانند سواحل، لوفور معتقد است که فضاهای مصرف سرگرمی تبدیل به مصرف فضای سرگرمی شده است. فضا خود به یک عنصر مصرفی در زندگی تبدیل شده است (لوفور ، 1991).
لوفور جنسیت را بهعنوان عامل تأثیرگذار در حق به شهر مطرح نکرده است اما در یکی از معدود اشاراتی که به مسالهی جنسیت دارد اشاره میکند که چیزی که دربارهی فضا در دوران کنونی اهمیت دارد این است که نوعی ادراک پدرسالارانه از نقشها و روابط قدرت در فضا وجود دارد (اتکن[19]، 2001: 100). با این وجود بلوم و نست[20] این انتقاد را بر او وارد کردهاند که هیچ تلاشی در جهت به پرسش کشیدن این ادراک پدرسالارانه انجام نداده است و الگوی فضایی خود را بر مبنای یک تقسیمبندی جنسیتی قرار داده است که در آن فعالیت، حرکت، عاملیت، قدرت و تاریخ با فضای مردانه و انفعال و بیحرکتی با فضای زنانه در ارتباط دانسته شده است (بلوم و نست، 1996: 577).
چیزی که لوفور تحت عنوان پراکسیس[21] برای به دست آوردن حق به شهر از آن یاد میکند، عملی است که فرد از طریق آن فرایند شدن و در عین حال آفریدن یک جهان ثابت را به انجام میرساند. اگرچه ریشههای مارکسیستی لوفور او را هوادار حرکات رادیکال انتقادی توسط طبقات فرودست
میکند، اما به نظر او فرایند تولید فضا و پراکسیس تنها از طریق انقلاب ممکن نمیشود. در واقع انقلاب تنها یک نمونه از پراکسیس است (شیلدس، 1999: 61). جنبشها و حرکتهای شهری در واقع نمود بارز چیزی است که لوفور پراکسیس مینامد. همین جنبشهای شهری در مفهوم «تولید فضا» که یکی از مولفههای اصلی حق به شهر است نیز متبلور میشود و در مطالعات اخیرتر حقوق شهری توسط هاروی و مریفیلد (1391) محوریت بیشتری مییابد. در پراکسیس شهری نیز جنسیت اهمیت مییابد. کنشهای جمعی فعالانه برای احقاق حقوق شهری شاید پیش از دههی 60، یعنی زمانی که ایدهی حق به شهر شکل گرفت کیفیت مردانه داشت ولی امروزه نمیتوان چنین وضعیتی را برای کنشهای شهری قائل شد. در ایران نیز در چند سال اخیر شاهد شکلگیری برخی کنشهای جمعی شهری بودهایم. آخرین مورد آن کنش جمعی دانشجویان دانشگاه تهران برای جلوگیری از جادهسازی و تخریب جنگلهای گلستان بوده است که زنان نقش بسیار رنگی در اجرای آن ایفا کردهاند. امروزه نقش زنان تهرانی (و چه بسا ایرانی) نه تنها در فعالیتهای اجتماعی، بلکه در اقتصاد شهری غیر قابل انکار است.
- مولفهها و متغیرهای پژوهش
لوفور سه سطح را در بررسی امر شهری شناسایی کرده است:
- سطح جهانی[22]: این سطح دربرگیرندهی خطمشیهای نهادیای است که عموما توسط حکومتها و سیاستگذاران در سطح کلان و در چهارچوب اقتصاد-سیاسی تعیین میشوند و در نظام
سرمایهداری چرخة سرمایه و افزایش سود را اولین اولویت خود قرار میدهند؛ - سطح میانه[23]: این سطح دربرگیرندة واقعیتهای فیزیکی، ساختها و اشکال فضایی است که در شهر وجود دارد؛ این سطح تحت سلطه و حاصل منطقی و بدیهی سطح جهانی است و توسط طراحان و سازماندهان شهری کنترل و بازتولید میشود؛
- سطح خصوصی[24]: این سطح دربرگیرندة ادراک سطح خرد هر شهروند در ارتباط با امر شهری و حاصل زندگی روزمره در فضاهای شهری است (لوفور ، 1991).
با قرار دادن دو مولفهی اصلی حق به شهر – اختصاصدهی شهر به خود و مشارکت در امر شهری – در هر یک از سطوح امر شهری میتوان به ابعاد سهگانهی هر مولفه دست یافت. این دستهبندی در جدول شمارة (1) به تصویر کشیده شده است. ابعاد مولفهی اختصاصدهی شهر به خود عبارتند از:
- سهم فیزیکی: لوفور به این مسئله توجه کرده است که علاوه بر تقسیمبندیهای صرفا فضایی، امکان ایجاد دستهبندی فضایی-زمانی در به کارگیری فضاهای شهری قابل انجام است. ایجاد محدودیت زمانی در استفاده از خدمات شهری مانع بهرهمندی شهروندان و مانع تحقق
اختصاصدهی شهر به خود است. اختصاص یافتن زمانها و مکانهای خاص شهری به یک جنسیت خاص چه به طور رسمی و چه به طور غیررسمی مانع اختصاص دهی شهر به خود است (رهبری، 1391).
- کنترل و مالکیت فضا: کنترل و مالکیت در دیدگاه لوفور مفهومی اقتصادی- سیاسی است. با توجه به ریشههای مارکسیستی نگرش لوفور، اقتصاد تعیینکنندهی سیاست شهری نیز هست. لوفور و پس از او ساندرز[25] (1989)، کاستلز[26] (1980) و هاروی (1391) به مسالة کنترل و مالکیت فضا توجه کردهاند. برای نمونه، مصرف مناطق خوشآب و هوا توسط طبقات بالای جامعه، به دلیل روندهای جاری در قیمت زمین و مسکن و تجمع تسهیلات فراغتی در مناطق به اصطلاح «بالاشهری» که امکان سوددهی و تضمین بازتولید سرمایه را تامین میکند یکی از مصداقهای کنترل و مالکیت شهری توسط طبقات بالادست است. شاید بتوان الگوی مشابهی برای کنترل و مالکیت فضاها برحسب جنسیت به دست آورد طوری که زنان کمتر از مردان مالکان زمینها و مساکن شهری باشند.
- سرزندگی شهری: لوفور سرزندگی شهری را در قالب سه متغیر امنیت، ارتباطات و تفریح
میداند (لوفور ، 1991). در حالی که جرایم بیشتر توسط مردان روی میدهد و قربانیان آن عموما مردان هستند، (گوتدینرو باد، 1390: 287) احساس ناامنی پدیدهای است که بیشتر در زنان مشاهده میشود. در زمینهی ارتباطات، تفریح و امنیت به نظر میرسد حمل و نقل مناسب عمومی، مهدکودکهای موقت و زمینهای بازی امن (برای نگهداری کودکان هنگامی که زنان در حال انجام فعالیتهای بیرون از خانه هستند)، پیادهروهای مناسب (به دلیل دسترسی کمتر زنان به وسایل نقلیهی شخصی) خدمات است که زنان در خدمات شهری جای خالی آن را احساس میکنند (گرید، 1994).
ابعاد مولفة مشارکت در شهر عبارتند از:
- تصمیمگیری شهری: تصمیمگیریهای کلان شهری در چهارچوب اقتصاد سیاسی نظام
سرمایهداری و توسط سران سرمایه که عموما سران سیاست نیز هستند صورت گرفته است. اما جغرافیای شهری کنونی تنها ناشی از رابطهی میان جایگاههای تولیدی نیست بلکه جایگاه بازتولیدی مردان و زنان نیز در ساخت آن نقش داشته است (کوهن و ولپ[27]، 1978: 7)؛ جنسیت نیز عامل تعیین کنندهای در شکلدهی به آن محسوب میشود.
- سازماندهی شهری: سازماندهی شهری در ادبیات لوفور جایگاه عمدهای دارد. او اگرچه به مکاتب تفسیری که تعبیرهای نمادین از شهر و بدنهی شهری دارند، علاقهای ندارد اما نوع سازماندهی و طراحی شهری را در نگرش شهروندان و در فراگردهای زندگی روزمرة آنان دخیل و تأثیرگذار میداند. مطالعات در زمینهی جغرافیای شهری نشان دادهاند که زنان عموما یا در جغرافیای شهری نامرئی هستند (ر.ک به هیفورد[28]، 1974 و لریمور[29] 1978) و یا بهعنوان جانشینان سرپرست خانوار در نظر گرفته شدهاند (تیورز[30]، 1978: 304). برنت[31] (1973: 57) نیز مدلهای ساختار شهری را به این دلیل مورد انتقاد قرار داده است که پیشفرض اولیهی خود را یک جامعهی ساخته شده از خانوادهی هستهای پدرسالار با تقسیم کار سنتی میان دو جنس قرار داده است.
- تولید فضا: این مفهوم نقشی کلیدی در نظریة لوفور (1991) دارد و در کتابی به همین عنوان مورد بحث قرار گرفته است. آنچه لوفور از آن تحت عنوان تولید فضا یاد میکند فعالیت سیاسی در بازپسگیری شهر برای شهروندان از نظامی است که برپایهی افزایش مصرف شهروندان و سوددهی بیشتر شهر را از آن خود کرده است. این مفهوم اشاره به حرکتی فردی و سیاسی برای از آن خود کردن شهر و فضاهای آن دارد.
کیفیت میانرشتهای این مفهوم و دیالوگ مداومی که با شاخههای دیگر جامعهشناسی از جمله
جامعهشناسی زندگی روزمره، مصرف و مفاهیم کلیدی مانند طبقه و حکمرانی دارد میتواند مهیا کنندهی بستر مساعدی برای توسعة این مفهوم باشد. متغیر مستقل حق به شهر نیز با اشاره مستقیم به حقوق شهروندی مورد سنجش قرار گرفته است و از پاسخگویان خواسته شده است که میزان
بهرهمندی خود از حقوق شهروندی را در پنج گویهی طراحی شده، برآورد کرده و ابراز نمایند.
- پیشینة پژوهش
5-1- پژوهشهای خارجی
با وجود گذشت دههها از معرفی نظریهی حق به شهر لوفور ، این مفهوم هنوز جایگاه ثابتی در ادبیات جامعهشناسی شهری ندارد. علت این مسئله، دشواری نوشتار لوفور و تاخیر در ترجمهی آثار او به انگلیسی از یک سو و آمیختگی آرای او با فلسفه از سوی دیگر است. با این وجود، در دو دههی اخیر شاهد افزایش توجه جامعهشناسان و سایر رشتهها از جمله علوم سیاسی و مطالعات شهری به ادبیات لوفور هستیم. دوسرتو یکی از شناختهشدهترین اندیشمندانی است که به نظریة جامعهشناختی لوفور توجه کرده و به تکمیل آن کمک کرده است. او در ارتباط به حق به شهر نیز مقالاتی نظری تدوین کرده و به لزوم اضافه کردن مفهوم جنسیت به مباحث پیرامون حق شهروندی اشاره کرده است. دوسرتو معتقد است که اعمال روزانهی به خود اختصاص دادن و باز به خود اختصاص دادن، باعث برخورد و رقابت افراد با مفهوم هژمونیک از شهروندی هستند (دوسرتو، 1984). ماسی[32] نیز توجه خود را بر حقوق شهروندی و فضاهای عمومی قرار داده و به این نتیجه رسیده است که در بیشتر فرهنگها، زنان به خصوص زمانی که تنها باشند، نمیتوانند از فضاهای عمومی شهر، مانند پارکها و خیابانها استفاده کنند (ماسی، 1994). به نظر میرسد تحقیقات انجام شده در حوزة حقوق شهری زنان بر دو عامل اصلی که از تحقق حق زنان به شهر جلوگیری میکند تمرکز بیشتری داشتهاند که عبارتند از احساس ناامنی و ترس جنسیتی و هنجارهای فرهنگی جنسیتی؛ ادبیات جامعهشناختی در این زمینه غنیتر از سایر ابعاد حق به شهر است (ولنتاین[33]، 1998؛ پین[34]، 1991).
یکی از مقالههای نظری مفیدی که در ارتباط با حق به شهر لوفور نوشته شده است مقالهی پورسل[35] (2002) است که به مولفههای حق به شهر و سیاست شهری و شهروندی او میپردازد و نظریهی لوفور را که دارای پیچیدگیهای نظری بسیاری است به خوبی تشریح کرده و با اتخاذ دیدگاهی انتقادی پیشنهاداتی در مورد امکان بهبود نظریه و استفاده از آن برای انجام پژوهشهای جامعهشناختی صحبت میکند.
یکی از تلاشهای اخیر برای پیوند نظری مفهوم جنسیت و حق به شهر توسط فنستر صورت گرفته است؛ فنستر از دیدگاه فمینیستی به حق به شهر مینگرد و معتقد است که فضای عمومی توسط شهروندان همواره بهعنوان فضای تاخت و تاز مردان سفیدپوست طبقة متوسط به بالا برداشت شده است و این مسئله مانع بهرهمندی سایر گروههای بدون قدرت از جمله زنان از حق به شهر شده است (فنستر، 2005: 41).
علی رغم تلاشهای روزافزون نظری صورت گرفته در چهارچوب نظریة جامعهشناسی شهری لوفور، به نظر میرسد این شاخه هنوز از نبود مطالعات تجربی در این حوزه رنج میبرد. پژوهش حاضر از این رو میتواند، نقش اندکی در تولید دادههای تجربی در این زمینه داشته باشد.
5-2- پژوهشهای داخلی
مفهوم «حق به شهر» لوفور در ادبیات جامعهشناسی شهری ایران مورد توجه مستقیم قرار نگرفته است و مقالات داخلی در ارتباط با آن موجود نیست. با این وجود مطالعاتی به شکل غیرمستقیم در ارتباط با مشارکت شهروندی و اختصاصدهی شهر به خود بهعنوان مولفههای حق به شهر و مطالعات دیگری در ابعاد مولفههای این دو بعد انجام شده است. برای نمونه زنجانیزاده (1380) در مقالة «زنان و امنیت شهری» به برخی عوامل تاثیرگذار بر امنیت شهری زنان و مشکلات ناشی از آن توجه کرده است. به اعتقاد او شهرها آیینهی تمامنمای تبعیض بر ضد زنان به شمار میآیند بدین دلیل که شهرها بدون مشارکت زنان ساخته شدهاند و همچنان بدون آنان رشد مییابند و مسالة زنان یک اولویت سیاسی به شمار نمیرود (زنجانیزاده، 1380). او ضمنا در این مقاله مسائلی از قبیل تحرک و حمل و نقل شهری را مورد بررسی قرار میدهد و معتقد است که فاصلة ایستگاههای اتوبوس، داشتن نور کافی در ایستگاهها، تنظیم زمان رسیدن اتوبوس به ایستگاهها، وجود امکانات در ایستگاهها که از تلف شدن وقت افراد جلوگیری کند مانند تشریح مسیرهایی که اتوبوس از آنان میگذرد و وجود نقشههای شهری سبب کاهش اتلاف وقت و کاهش احساس ناامنی در زنان میشود (همان: 623). گلکار (1379) نیز در مقالة خود تحت عنوان «نشاط و سرزندگی در شهر به کمک طراحی شهری» به معرفی ابعاد سرزندگی در شهر پرداخته است و این مسئله را مطرح میکند که شاخص کیفیت زندگی شهری معرفی شده توسط موسسهی معتبر «واحد اطلاعات اکونومیست»[36] وجود شرایط اجتماعی و تفریحی کافی در محلات را بهعنوان یکی از مولفهی سرزندگی شهری معرفی کرده است. گلکار (1379) در این مقاله دسترسی مناسب به خدمات محلی را یکی از مولفههای سرزندگی شهری معرفی کرده است. محمدیاصل (1390) نیز به ارتباط میان جنسیت و جغرافیا اشاره کرده است. او معتقد است که شهرهای ساخت مردان، نقش خانوادگی زنان را تثبیت میکنند و با جداسازی کار و منزل، تقسیم کار زنان و مردان در کار درآمدزا و خانهداری را مسجل و مستدام میسازند. از این رو گروههای زنانه در پی حل نابرابرسالاری جنسیتی در عرصه حمل و نقل، تعاونیهای مسکن و دسترسیهای محلی در پی احیای نشانگان آنیمایی در نقشههای شهری و احداث آنها هستند (همان: 127). موسوی، حکمتنیا و درینی (1387) نیز نشان دادهاند که جنسیت یکی از عوامل زمینهای تبیینکنندة تفاوت در احساس امنیت شهری است. به خصوص توجه به رابطهی میان احساس امنیت و عملکرد و ویژگیهای پلیس و نیروهای امنیتی در شهر مورد توجه ویژهای قرار گرفته است (پناهی و همکاران، 1389؛ تاجران وکلاکی، 1388؛ الیاسی و رادان، 1386). طوسی و ساعی (1390) بهمطالعة تاثیر انعکاس خشونتهای شهری بر احساس امنیت شهروندان شهر تهران پرداخته و نشان دادهاند که حوادث خشونتبار شهری در حافظهی جمعی شهروندان حک شده و سبب کاهش میزان احساس امنیت در شهر شده است. سلطانی و همکاران (1388) نیز به تاثیر ویژگیهای کالبدی بر احساس امنیت شهروندان در فضاهای شهری توجه نشان دادهاند. یافتههای آنان نشان میدهد که عبور از معابر کمعرض (کمتر از چهار متر) و زندگی در کنار زمینهای بایر سبب افزایش احساس ناامنی در شهروندان میشود.
- روش پژوهش
6-1- پرسشنامه، نمونهگیری و عملیاتیسازی
این تحقیق از روش پیمایش و تحلیلهای کمی بهره برده است. پرسشنامهی 55 گویهای مورد استفاده براساس مدل و متغیرهای استخراج شده از چهارچوب نظری توسط محققین این پژوهش ساخته شده است. پرسشها طوری طراحی شد که ادراک آزمودنیها نسبت به متغیرها را مورد سنجش قرار دهد. روش نمونهگیری پژوهش از نوع هدفمند بوده و در تمام مناطق بیست و دوگانة شهر تهران انجام شده است. درمجموع 168 پرسشنامه در میان پاسخگویان زن و مرد توزیع شده است. تعداد پاسخگویان به شکل تصادفی انتخاب شده است. محدودة سنی آزمودنیها از 18 تا 63 سال و میانگین سنی 36 سال است. ضمن این که در مجموع 68 درصد پاسخگویان دارای شغل ثابت هستند. 58 درصد از آزمودنیها دارای تحصیلات دانشگاهی یا در حال تحصیل در دانشگاه و 42 درصد دارای تحصیلات ابتدایی تا دیپلم هستند. پرسشنامهها توسط پاسخگویان پر شده است.
درارتباط با ابزار تحقیق، اعتبار صوری پرسشنامهی ساخته شده با استفاده از نظرات متخصصین حوزه و اعتبار سازه با استفاده از تحلیل عاملی مورد بررسی قرار گرفته و در هر دو مورد نتایج قابل قبولی به دست آمده است؛ ضمن این که بازاندیشیهای ناشی از پیش آزمون انجام شده در جمعیت نمونة 44 نفری استحکام گویههای پرسشنامه را تضمین کرده است.
جدول شمارة (2) ضریب آلفای کرونباخ را برای متغیرهای گویهبندی شده در پرسشنامه نشان میدهد. مقادیر همهی ضرایب آلفا در سطح قابل قبول تا عالی قرار دارد (حبیبپور و صفری، 1388: 366). این مقادیر نشان دهندة این است که همسازی درونی گویههای مقیاسهای مورد استفاده در حد قابل قبول و بالاست.
جدول شمارة (3) توزیع جمعیت نمونه مورد مطالعه برحسب جنسیت و وضعیت تأهل را نشان میدهد. جمعیت نمونه در مناطق شهر تهران از 3.6 تا 5.6 درصد توزیع شده است و دست کم 6 آزمودنی در هر منطقه مورد پرسش قرار گرفتهاند.
6-2- یافتههای توصیفی
یافتههای پژوهش نشان میدهد که در تمام متغیرهای سرزندگی، کنترل و مالکیت، سهم فیزیکی، تصمیمگیری، سازماندهی، تولید فضا و حق به شهر، متوسط احساس بهرهمندی مردان از زنان بالاتر است. با توجه به برقرار بودن پیشفرض مستقل بودن دو بعد متغیر جنسیت، از آزمون t با دو نمونهی مستقل[37] برای تعیین معناداری تفاوتهای جنسیتی در متغیرهای یاد شده استفاده کردیم و نتایج به دست آمده نشان داد که در تمام مقایسهها تفاوت جنسیتی به لحاظ آماری معنادار است.
یکی از تفاوتهای جنسیتی بارز در وضعیت مالکیت خودرو و مسکن است. چنانچه جدول شمارة (4) نشان میدهد به خصوص در مالکیت مسکن، تفاوت جنسیتی بسیار آشکار است.
وسیلة نقلیهی شخصی یکی از ابزارهای حمل و نقل اساسی در شهر تهران است که عموماً در انحصار یا در دسترس مردان قرار دارد. این مسئله مختص شهر تهران نیست و مشابه این وضعیت در کشورهای دیگر نیز گزارش شده است. بنرای نمونه گرید[38] (1994) گزارش کرده است که:
«حدود 80 درصد خانوارها یک اتومبیل دارند و 21 درصد بیش از یک اتومبیل دارند. 40 درصد زنان و 80 درصد مردان گواهینامهی رانندگی دارند و تنها 15 درصد زنان در طول روز، امکان استفاده از اتومبیل را دارند» (1994: 42).
زنانی که به مشاغل خانگی مشغول هستند، برای انجام امور روزمره مجبور به طی مسافتهای طولانی هستند که یا پیاده و یا با استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی صورت میگیرد. ضمن این که رضایت زنان از لوازم حمل و نقل عمومی نیز در سطح پایینتری نسبت به مردان قرار دارد.
- یافتهها: حق به شهر و جنسیت در تهران
براساس مدل تحقیق تأثیر متغیرهای مستقل ششگانهی سرزندگی شهری، کنترل فضا، سهم فیزیکی، تولید فضا، سازماندهی شهری و قدرت تصمیمگیری بر متغیر وابستهی حق به شهر به آزمون گذاشته شد. بدین منظور از از رگرسیون چندمتغیره در نرم افزاز آماری علوم اجتماعی نسخهی 16 استفاده کردیم. مهمترین نتایج حاصل از این دستور در جداول شمارههای (5) و (6) و (7) گزارش شده است. بدیهی است پیش از انجام دستور رگرسیون پیشفرضهای لازم از جمله نرمال بون توزیع متغیرها مورد تایید قرار گرفت.
چنانکه جدول شمارة (5) نشان میدهد میزان همبستگی بین متغیرهای مستقل و متغیر مستقل بالا (0.862) است. مقادیر ضریب تعیین و ضریب تعیین تعدیل شده نیز نشان میدهند که متغیرهای مستقل توانستهاند مقدار قابل توجهی از حق به شهر (73.4%) را تبین کنند.
جدول شمارة (6) نیز حاکی از معناداری آمارهی f در سطح خطای کوچکتر از 0.01 دارد که نشان میدهد مدل رگرسیونی حق به شهر مدل مناسبی است.
جدول شمارة (7) ضرایب تأثیر رگرسیونی متغیرهای مستقل بر حق به شهر و میزان معناداری تأثیر هر یک از متغیرهای مستقل بر حق به شهر را نشان میدهد.
به غیر از متغیر مستقل تولید فضا، تأثیر تمام متغیرهای مستقل دیگر بر حق به شهر معنادار است؛ ضمن این که تصمیمگیری بیشترین میزان تأثیر را در میان متغیرهای مستقل بر حق به شهر دارد. از این یافته میتوان نتیجه گرفت که شهروندان شهر تهران احساس میکنند که در تصمیمگیریهای شهری نقش کمرنگی دارند. این مسئله در مورد زنان، میتواند با قرار نگرفتن زنان در جایگاههای مدیریتی و اجرایی و احساس بیقدرتی ناشی از جایگاههای شغلی در ارتباط باشد. بالا بردن میزان مشارکت زنان در تصمیمگیریهای شهری با استفاده از راهکارهای نهادی و فرهنگی میتواند گامی موثر در بهبود این شرایط باشد.
قرار نگرفتن زنان در جایگاههای مدیریتی و اجرایی تنها به حوزة تصمیمگیریهای شهری مربوط
نمیشود و مسالهای عام است که در سایر نهادها و سازمانهای دولتی نیز قابل ردیابی است. تحقیقات متعدد در زمینهی جایگاه زنان در نهادهای علمی در ایران جدیت این مسئله را به وضوح نشان داده است (جانعلیزاده، 1386؛ جانعلیزاده و همکاران، 1387). به نظر میرسد عامل وجود چنین وضعیتی نبود زنان شایسته، تحصیلکرده و دارای مهارتهای کافی برای قرار گرفتن در جایگاههای شغلی و مدیریتی نیست. زنان ایرانی، در هنگام ورود به دانشگاه، حتا در مقاطع بالای تحصیلی مانند دورهی دکتری، اگرچه با موانعی روبهرو هستند، توانستهاند سهم بزرگی (نزدیک به نیمی) از فارغالتحصیلان رشتههای تحصیلی را تشکیل دهند. ضمن این که موانع جنسیتی موجود در ایران در حوزهی ورود به تحصیلات تکمیلی در کشورهای غربی نیز وجود دارد و این مسئله، معضلی جهانی تلقی شده است (مورلی[39]، 2007). در حالی که تفاوت اصلی میان ایران و کشورهای توسعهیافته در میزان قرارگیری زنان در جایگاههای شغلی رده بالا و به خصوص جایگاههای مدیریتی است که برای حل آن نیاز به سیاستگذاریهای درست و رفع تنگنظریها و گرایشهای مردسالارانهی موجود است.
یافتههای این پژوهش نشان میدهد که در بستر اجتماعی شهر تهران نیز عوامل موثر بر حق به شهر تا حد زیادی مشابه عواملی است که در نظریة لوفور و در توصیف کلان شهر اروپایی در پایان قرن بیستم در نظام سرمایهداری طراحی شده است. لازم به ذکر است که بررسی علت عدم معناداری مفهوم «تولید فضا» که مفهومی کلیدی در ادبیات لوفور است، نیازمند تامل و مطالعات بیشتری است. این مسئله میتواند ناشی از تفاوتهای فرهنگی-سیاسی در مفهوم حق و یا تفاوت در معنای حکمرانی و شهروندی باشد؛ چنانچه مفهوم شهروندی در ایران اساسا مفهومی نوظهور است (عنایت، 1982: 127). به نظر میرسد که یکی از گامهای موثر بعدی برای جستجوی علل عدم معناداری تولید فضا، قوت بخشیدن به تحلیلهای نظری با استفاده از روشها و فنون کیفی تحقیق و انجام مصاحبههای عمیق با شهروندان باشد.
پس از به آزمون گذاشتن نظریهی حق به شهر و دریافت تایید تجربی برای آن، از رگرسیون لجستیک برای بررسی تأثیر جنسیت بر بخت بهرهمندی از حق به شهر استفاده شده است. به دلیل معناداری آمارة اومنیبوس[40] برازش مدل رگرسیون لجستیک قابل قبول قلمداد شد. آمارهی نکوئی برازش نیز مناسب بودن مدل تحقیق را تایید کرد.
خلاصه نتایج مدل رگرسیون لجستیک در جدول شمارة (6) گزارش شده است.
با توجه به معناداری آمارة والد، میتوان به این نتیجه رسید که جنسیت در بخت بهرهمندی از حق به شهر دخالت دارد. نسبت بخت حق به شهر 275/1 است؛ این یافته بدین معناست که بخت بهرهمندی مردان از حق به شهر 5/27 درصد بیش از زنان است. بنابراین پیشفرض اولیهی تحقیق مبنی بر وجود تفاوتهای جنسیتی در بهرهمندی از حق به شهر تایید میشود و با توجه به ارزشهای اختصاص یافته به جنسیت، بخت مردان برای بهرهمندی از حق به شهر بالاتر از زنان است یا به عبارتی مردان احساس میکنند که شانس بیشتری برای احقاق حقوق شهروندیشان دارند. صرفنظر از بحث هنجاری پیرامون حقوق بشر و لزوم به وجود آوردن شرایطی که در آن، هر دو جنسیت در جامعه احساس کنند که حقوقشان در شهر رعایت میشود، باید به این مسئله نیز اشاره کرد که پیامدهای روانی ناشی از احساس نادیده انگاشته شدن، جدی و غیرقابل انکار است.
یافتههای فوق نباید حمل بر این شود که زنان در شهر تهران در موضع کاملا بیقدرتی قرار گرفتهاند یا نقشی در فراگردهای شهری ندارند. تحقیق ما نشان میدهد که زنان توانستهاند میان حقوق شهری خود و مشارکت و اختصاصدهی شهر ارتباط معناداری بینند که این نشاندهندة آگاهی آنان نسبت به مسائل خودشان است. ضمن این که در دهههای اخیر در ایران با افزایش مشارکت زنان در عرصههای عمومی، حضور فعال زنان در شهرهای ایران و به خصوص در شهر تهران روند روبه رشدی نشان داده است. زنان نه تنها در عرصهی خصوصی و در فضای خانه، بلکه در عرصههای عمومی به شکل فعالانهای در مطالبات جمعی اجتماعی مانند مطالبات محیط زیستی در انجمنها و
سازمانهای مردمنهاد مشارکت دارند (ن.ک. به جمعیت زنان و جوانان حافظ محیط زیست استان گیلان).
شایان ذکر است، با توجه به این که این پژوهش در میان جمعیت نمونهی 168 نفری صورت پذیرفته است، لازم به ذکر است که باید در مورد تعمیم نتیجهگیریهای انجام شده جانب احتیاط رعایت شود و قطعا نتیجهگیری قطعی تنها با تکرار و تایید این یافتهها در پژوهشهایی با
جمعیتهای نمونة بزرگتر قابل انجام است.
- بحث و نتیجهگیری
با وجود گذشت دههها از معرفی نظریهی حق به شهر لوفور، این مفهوم به تازگی در ادبیات
جامعهشناسی شهری وارد شده است. این مطالعه با استفاده از این نظریه و به آزمون کشیدن آن در شهر تهران، میزان کاربستپذیری آن در زمینهی اجتماعی ایران را مورد بررسی قرار داد. در این راستا، نتایج حاصل از تحلیل رگرسیونی چندمتغیره نشان داد که ادراک شهروندان از میزان
بهرهمندیشان از متغیرهای سرزندگی شهری، کنترل و مالکیت، سهم فیزیکی، سازماندهی شهری و تصمیمگیری بر میزان ادراک بهرهمندی از حق به شهر موثر است. این مطالعه با قرار دادن مفهوم جنسیت در نظریهی لوفور نشان داد که در بستر اجتماعی ایران، جنسیت نیز در کنار مفهوم کلیدی طبقه که در ساختار نظریه نقشی حیاتی دارد، در میزان بهرهمندی از حق به شهر تأثیرگذار است.
اهمیت جنسیت در حق به شهر در تهران لزوما به یک بازاندیشی در نظریة لوفور منجر نمیشود. زیرا نظریة حق به شهر لوفور در بستر اجتماع اروپایی و در جامعه فرانسوی در انتهای قرن بیستم طراحی شده است. تفاوتهای زمانی و فضایی میتواند تأثیر عمدهای بر نتایج نهایی پژوهش داشته باشد. با این وجود، یافتههای این پژوهش، درصورت دریافت تایید تجربی مجدد ناشی از مطالعات آتی، میتواند به بازمفهومپردازی نظریه و ایجاد یک نظریهی بومی شده در ارتباط با حق به شهر در ایران بینجامد.
یکی از مسائلی که در جامعهشناسی معاصر نظر اندیشمندان را به خود جلب کرده است، بحث تقسیم کار علمی میان مراکز و پیرامون است (آلاتاس[41]، 2003؛ سینا[42]، 2000؛ مینیولو[43]، 2000)؛ طوری که محققان و اندیشمندان در کشورهای ثروتمند عموما نقش مرکزی را در تولید نظریهها و رویکردها بازی میکنند و محققان پیرامونی این نظریهها و رویکردها را در زمینههای مختلف به آزمون گذاشته و دادههای تجربی برای تایید یا عدم تایید آنها مهیا میکنند. به نظر میرسد برای رسیدن به جامعهشناسی جهانی و از میان برداشتن هژمونی علمی مرکزها (که عموما در آمریکا و اروپا قرار دارند) بر پیرامون (که در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی قرار دارند)، تولید نظریههای بومی و برقراری دیالوگ مداوم میان این دو قطب لازم باشد. در همین راستا، نگارندگان این پژوهش در نظر دارند در مرحلة بعدی پس از آزمون نظریهی لوفور ، به بازمفهومپردازی آن با در نظر گرفتن عناصر بومی نیز دست زنند. بدین ترتیب نظریه محتوایی محلیتر پیدا کرده و مفاهیمی از آن که در بستر اجتماعی شهر ایرانی هم معتبر است شناسایی میشود. برای انجام چنین کاری لازم بود ابتدا عدم تطابق کامل نظریة لوفور در بستر جامعة شهری ایران مورد بررسی قرار گیرد که این پژوهش به این مهم دست یافته است.
چنانچه در بخش پیشین نشان داده شد، مولفة تصمیمگیری بیشترین میزان تأثیر را در میان متغیرهای مستقل بر حق به شهر دارد. از این یافته میتوان نتیجه گرفت که ادراک شهروندان زن چنین است که در تصمیمگیریهای شهری نقش کمرنگی دارند و این مسئله به کاهش بهرهمندی آنان از حقوق شان انجامیده است. بالا بردن میزان مشارکت زنان در تصمیمگیریهای شهری با استفاده از راهکارهای نهادی و فرهنگی میتواند در بهبود این مسئله موثر باشد. به علاوه تولید فضا که در نظریة لوفور محوریت بالایی دارد در زمینهی اجتماعی مورد مطالعه موضوعیت ندارد. این مسئله میتواند ناشی از تفاوت در مفهوم حق و یا تفاوت در معنای حکمرانی و شهروندی باشد. نتایج حاصل از رگرسیون لجستیک نیز نشان داده است که جنسیت، نقش عمدهای در بخت بهرهمندی از حق به شهر دارد. با قرار دادن مفهوم جنسیت در نظریة حق به شهر لوفور و با توجه به اهمیت مفهوم کلیدی طبقه در این نظریه، به نظر میرسد سه گزینه برای ارتباط این مفهوم با مفهوم محوری نظریهی لوفور که طبقه به معنای مارکسیستی است وجود داشته باشد:
یکم، زنان به مثابه بخشی از طبقهی اقتصادی پرولتاریا تصور شوند، بهطوری که موقعیت نابرابر زنان به لحاظ بهرهمندی از حق با توجه به موقعیت آنان در نظام طبقاتی و با تکیه بر وضعیت ا
قتصادیشان تبیین میشود. در این صورت نباید تفاوت چندانی میان مردان طبقات پایین و زنان وجود داشته باشد؛
دوم، جنسیت و طبقه به مثابه دو عامل مستقل از هم عمل کنند. در این صورت، وضعیت اقتصادی زنان تأثیری از بهرهمندی حق به شهر ندارد و جنسیت تعیینکنندة وضعیت بهرهمندی از حق به شهر است. بنابراین باید زنان در هر طبقة اقتصادی که قرار داشته باشند، موقعیت مشابهی از لحاظ ادارک نسبت به عدم بهرهمندی برابرانه از حقوق شهری داشته باشند؛
سوم، زنان به مثابة یک طبقهی مستقل در نظر گرفته شوند. در این صورت پیوند جنسیت و طبقه وضعیت جدیدی را برای زنان ایجاد میکند که لزوما با مفهومپردازیهای نظریة مارکسیستی
همخوانی کامل ندارد، اما از آن جدا هم نیست. در چنین شرایطی جنسیت و وضعیت اقتصادی در کنار هم پدید آورندهی نوع جدیدی از وضعیت اجتماعی براساس دسترسی به ابزارها و روابط تولید است؛ بدین معنا که اگرچه دسترسی داشتن به ابزار و روابط تولید همچنان تعیینکنندة وضعیت اقتصادی است اما سازوکار این دسترسی برای زنان و مردان متفاوت است.
بررسی این که وضعیت زنان به لحاظ بهرهمندی از حقوق شهروندی در تهران در کدام یک از انواع
سهگانه میگنجد، گام بعدی پژوهش برای نگارندگان این مقاله است. پاسخ ما به جایگاه زنان در هر یک از این دستهبندیها که بگنجد، به نظر میرسد که اقتصادهای شهری محلی[44] جایگزینهای مناسبی برای نظام متمرکز اقتصاد شهری هستند (گراهام گیبسون،[45] 1996) زیرا زنان که بخش بزرگی از حومهنشینان شهری را تشکیل میدهند و به دلیل نقشهای مراقبتی امکان جابهجایی گسترده در فضاهای شهری را ندارند، تنها در صورت توزیع مراکز اقتصادی در محلات میتوانند در آنها ایفای نقش کرده و به لحاظ طبقاتی رشد کنند.
یافتههای این پژوهش به هیچ وجه بدین معنا نیست که زنان در شهر در موضع کاملا بیقدرتی قرار گرفتهاند یا نقشی در فراگردهای شهر ندارند. همین که زنان میان حقوق شهری خود و مشارکت و اختصاصدهی شهر ارتباط معناداری میبینند، نشاندهندهی آگاهی آنان نسبت به مسائل شهری است. ضمن این که در دهههای اخیر با افزایش مشارکت زنان در عرصههای عمومی، حضور زنان در شهرهای ایران و به خصوص در شهر تهران روند رو به رشدی داشته است. زنان نه تنها در عرصة عمومی، بلکه به شکل فعالانهای در مطالبات جمعی اجتماعی مانند مطالبات محیط زیستی مشارکت فعالانه دارند. ضمن این که محققان به این مسئله آگاه هستند که ترسیم کردن چهرهای منفعل از زن ایرانی در عرصة شهر نه تنها کمکی به بهبود مسائل جنسیتی نمیکند، بلکه سبب جا افتادن چنین ادراکها و برداشتهای قالبی در اذهان عمومی و پذیرفته شدن آنها بهعنوان اصلی بدیهی و غیرقابل تغییر میشود.
زنان عموما نه بهعنوان سرپرستان، بلکه بهعنوان مدیران خانوادهی ایرانی نقش غیرقابل انکاری در کنترل عرصهی خصوصی و شکلگیری فضاهای عمومی بازی میکنند. این مشارکت با کاهش مشکلات ناشی از محدودیتهای زمانی – فضایی قابل افزایش است. زنان با انجام ابتکارهای عملی و عموما جمعی توانستهاند بسیاری از مسائلی را که در فضاهای عمومی با آن روبهرو هستند تعدیل کنند و حتا ساعاتی از روز و شب را که به تنهایی نمیتوانند (به دلیل مشکل امنیت) از آنها استفاده کنند با تشکیل گروهها و اختصاص به فعالیتهای جمعی به شکل مفیدی مورد استفاده قرار داده و به خود اختصاص دهند.
شایان ذکر است که این مقاله بخشی از پژوهشی است که در راستای نگارش رسالة دکتری
جامعهشناسی انجام شده و همچنان در جریان است. به نظر میرسد جهت تقویت یافتههای این پژوهش، استفاده از روشهای پژوهش کیفی برای آزمون و یافتههای پیشین موثر باشد. ضمن این که به لحاظ روششناختی، با توجه به این که این پژوهش در میان جمعیت نمونة 168 نفری صورت پذیرفته است، لازم است در مورد تعمیم نتیجهگیریهای انجام شده جانب احتیاط رعایت شود و نتیجهگیری قطعی با تایید این یافتهها در جمعیتهای بزرگتر قابل انجام است. بنابراین، افزایش حجم جمعیت نمونه و استفاده از روشهای نمونهگیری با دقت بالاتر و بهبود ابزار تحقیق نیز میتواند در آزمون اعتبار یافتههای پیشین و تدقیق یافتههای تحقیق موثر افتد.